loading...
آسان مطلب بزرگترین سایت دانلود و تحقیق
سخن مدیر

با سلام

  از این پس ما را با این آدرس ببینید 

www.asanmatlab.orq.ir


دانلود فیلتر شکن برای اعضا کلیک کنید

آخرین ارسال های انجمن
کمیل نهتانی بازدید : 359 شنبه 25 شهریور 1391 نظرات (0)

اینم سری سوم سوتی های خوندنی امید وارم یادتون نره که سوتی هاتون رو برام ایمیل کنید

 

 

یادت نره اینو بخونی

یه سالی بود داشتیم میرفتیم مشهد و ظهر رسیدیم بیرجند گفتیم ناهار رو همون جا بخوریم …
داشتیم تو شهر میگشتیم که یه پارک پیدا کنیم که پیدا نشد …. دیدیم یه جا چمنه گفتیم بریم همونجا یه چیزی پهن کنیم بلکه بتونیم یه چیزی کوفت کنیم .حالا ناهار چی بود ؟کالباس و گوجه !!!
منم خیلی باکلاس با عینک دودی نشستم رو زیر انداز و شروع کردم به خوردن بعد چند دقیقه همه نگام کردن زدن زیر خنده که چرا باعینک دودی دارم ناهار می خورم حالا چی؟کالباس…..
در حال خنده بودیم که یهو یه موتوری که دو پسر بودند بلند بلند گفتند نوش جان……….
وای جلو بابام مردیم………
محدثه

 

اول راهنمایی می خوندم یه روز معلم سرد وخشن تاریخ از دست شویی می یومد بیرون کهیهو جلوش سبز شدم خودم نفمیدم چی شد اونقدر هول شدم که گفتم خیلی خسته نباشید خانم معلمم دستشو گذاشت رو صورتش و به معنای واقعی کلمه منفجر شد از اون به بعد اول اطرافو نگاه می کرد بعد میرفت دست شویی
الای

 

دو سه روز بعد از نامزدیم,خانواده شوهرم دعوتم کردن خونشون,پدر شوهرم برام یه نیم سکه هدیه خریده بود البته عید بود!
بعد که هدیه رو داد گفت راستی یه کفش خریدم,منم ذوق کردم بوسیدمش گفتم وااااای بابا چرا زحمت کشیدین؟همون سکه کافی بود,
یه هو دیدم مادر شوهرم از خنده غش کرده,خلاصه پدر شوهرم با هزار تا خجالت گفت نه کفشو واسه خودم خریدم,اونجا بود که فهمیدم چه سوتی دادم الان فکر میکنن این دختره چقدر پرو تشریف داره,
اما بنده خدا پدر شوهرم فرداش اومد دنبالم منو برد نمایندگی پوما و یه کتونی توپ واسم خرید,سوتی هم ازین سوتی ها یاد بگیرید
السون ۲۸ ساله از تهران

 

یه روز تو دانشگاه سر کلاس فیزیک یکی از بچه ها روی تخته بجای راننده نوشته بود( رارنده)کلی خندیدیم هنوزم که میبینیمش یاد اون روز میوفتیم
امیر

 

اولای سال بود و معلمام جدید,بعد مدرسه بادوستام داشتیم از پله میومدیم پایین منم داشتم با آب و تاب ادای یه حرف ضایع دبیر فیزیکمون رو در میووردم با صدای بلند,بعد دیدم دوستام هیچ عکس العملی نشون نمیدن و منم غرق تعریف شده بودم متوجه حالت هشدار دهنده ی چهرشون نشده بودم.
یهو فهمیدم معلمه با یه نیشخند رو لبش پشتمه منم گازشو گرفتم اومدم پایین تا چش تو چش نشیم احساس وحشتناکی بود میخواستم زمین دهن واکنه برم توش جلسه بعدی که فیزیک داشتیم گفتم الان جلو همه آبرومو میبره ولی به روم نیورد به جاش کل ترم اولو باهام سرسنگین بود و جواب سوالامو به زور میداد

 

یه روز نیمه شعبان بود با زن داداشم از مولودی برمیگشتیم داشتیم با هم به فامیلی یه بنده خدا که اونجا برنده ی یه مسابقه شده بود و خیلی ضایع بود میخندیدیم یهوچون زمین شیب داشت پام بدجوری پیچ خورد با مخ رفتم تو زمین فکرشو کن در حال قهقهه زدن,همه نگام میکردنو کلی ضایع شدم پامم تا چند وقت ورم کرد و درد میکرد
این شد درس عبرت که دیگه بقیه رو مسخره نکنم :)

 

چندروز پیش توی تاکسی نشسته بودم اومدم پول راننده رو بدم , پول خورد نداشتم .برگشتم خیلی با صدای رسا و مودب به راننده گفتم : آقا ببخشید خول پورد ندارمممممممممممممممممم.
وااااااااااااااااااااااااااااا ااااااای مردم از خجالت.
ماشین هم پر بووووووووووووووووووود.
میثم

 

من زیاد خاطره تو زندگیم ندارم چون همیشه الاف تو خونه نشستم ولی یه خاطره ی جالب اتفاق افتاد که خودم بعدا کلی خندیدم البته باید تو موقعیت باشی تا بفهمی چی میگم . . .
یه رو از سر یکی از کلاسای برنامه نویسی میومدم بیرون همین جور داشتم با خودم فکر میکردم و حرف میزدم رفتم سر خیابون وایسادم یه تاکسی رد شد حالا سه تا مسافرم داشت منم بلند گفتم آقا پونک طرف یه ذره رفت جلو بعد وایساد داشت بوق میزد همه ی مسافرام برگشته بودن داشتن منو نگاه می کردن و لبخندی هم داشتن نگو که من پونک وایساده بودم . . . :-) )
مهرداد

 

تقریباَ ده ساله بودم . تو فکر این بودم که ماده نامرئی کننده بسازم.
رفتم مغازه دائیم (دینام پیچی و باطری سازی) یه خورده اسید کش رفتم و با چند تا ماده دیگه قاطی کردم . بعد رفتم ریختمش روی در همسایمون .
رنگ در کامل رفت .

فکر کنک تقریبا موفق شده بودم! نه؟ :)
جواد

 

سال اول دانشگاه بودم.
با یکی از دوستام رفته بودم پارک آزادی (شیراز). دو تا دختر همینجوری داشتن به ما نگاه می کردن . هر کاری کردن بخاری از ما بلند نشد (با هم رو در وایسی داشتیم) . دختره اومد جلو و به من گفت : تا حالا کسی بهت گفته خیلی خوشکلی؟
منم که خر کیف شده بودم گفتم : آره
دختره گفت : هر کی گفته دروغ گفته؟
جواد

 

سوار تاکسی بودم خواستم پولو بدم بگم پیاده میشم گفتم بفرمایید بقیه راهو خودم تنها میدوم تاکسی منفجر شد.
شنگول

 

ه بار دخترداییم یه سوسک مرده گذاشت رو گوشیم.بعد زنگ زد بهم.منم اصلا نفهمیدم آقا سوسک رو برداشتم گذاشتم زمین نگاه کردم ب گوشیم دیدم اونه ریجکتش کردم گوشیمو گذاشتم زمین و سوسکرم گذاشتم روش دوباره.به از دو دقیقه تازه فهمیدم چه اتفاقایی افتاده
فائزه

 

پنجم ابتدایی بودم داداشمو تازه از پوشک گرفته بودیم.با دختر عموم رفتم نونوایی سنگکو داداشمو گذاشتم رو یه کیسه آرد.بعد که نونو خریدم اومدیم اینو برداریم دیدیم جیش کرده.ما هم گفتیم به رو خودمون نیاریم.وقتی اومدیم بیرون تا می تونستیم دوییدیم که دیدیم نونواهه هم داره دنبال ما میدوه
فائزه

 

پسر داییم یه بار یه جا نوشته بود(نامزدی(namzady))…بلند خوند نامٌُزدی(namozdy)……..بعدم گفت ای بابا اینا اینجوری کار می کنن آخرم مزدشونو بهشون نمی دن……..
من اون لحظه ترکیدم……
ساینا

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا شما از مطالب سایت ما راضی هستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 430
  • کل نظرات : 81
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1724
  • آی پی امروز : 70
  • آی پی دیروز : 74
  • بازدید امروز : 192
  • باردید دیروز : 334
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,687
  • بازدید ماه : 4,129
  • بازدید سال : 32,752
  • بازدید کلی : 369,233
  • تبلیغات دوستان