loading...
آسان مطلب بزرگترین سایت دانلود و تحقیق
سخن مدیر

با سلام

  از این پس ما را با این آدرس ببینید 

www.asanmatlab.orq.ir


دانلود فیلتر شکن برای اعضا کلیک کنید

آخرین ارسال های انجمن
کمیل نهتانی بازدید : 249 پنجشنبه 16 آذر 1391 نظرات (0)

http://www.aviny.com/News/83/06/01/abualisina.jpg

 ابوسعید ابوالخیر،عارف بزرگ شرق ابوذر ابراهيمي تركمان شخصيت ابوسعيد ابوسعيدفضل الله بن احمدبن محمدبن ابراهیم میهنی در اول محرم سال 357هـ.ق برابر با 7 دسامبر 967 میلادی در شهر میهنه به دنیا آمد و در 4 شعبان المعظّم سال 440 هـ.ق برابر با 12 ژانویه 1049 میلادی در همان میهنه درگذشت. ابوسعید از نظر ظاهری از قد بلندی برخوردار بوده و چشمهای درشتی داشته است و به گفتۀ محمدبن منور محاسن او بلند و همچنین چاق بوده است. او دو همسر داشته است که دو دختر و پنج پسر حاصل این دو ازدواج ابوسعید است. یکی از همسران ابوسعید یعنی مادر ابوطاهر سعید، اهل میهنه و مادر خواجه مظفر نیز اهل نیشابور بوده است. استادان ابوسعید شخصیتهای علمی آن روز بوده‌اند که از میان آنان می‌توان به نام ابوسعید عنازی ، ابومحمد عنازی ، ابوالقاسم بشر یاسین، ابوعلی زاهربن احمد فقیه، ابوعبدالله خضری، ابوبکر قفال اشاره کرد. مرادها و پیران و مرشدهایی که در روح و جان ابوسعید تأثیر گذاشته‌اند نیز عبارتند از: ابوالفضل حسن سرخسی (که مقبره اواكنون در سرخس ترکمنستان محل زیارت خاص و عام است)، ابوعبدالله داستانی، ابوعبدالرحمن سلمی، ابوالعباس قصاب آملی، ابوالحسن خرقانی، ابوالقاسم بشر یاسین و ... از میان پیروان و مریدان ابوسعید نیز می‌توان به ابوبکر عبدالله نساج، ابوعلی فارمدی، ابونصر شروانی، شیخ جام (ژنده پیل) اشاره کرد. ابوسعید ابوالخیر همچنین در طول عمر خود به شهرهای آمل (که همان چهار جوی سابق درترکمنستان است که امروزه با نام ترکمن آباد از آن یاد می‌شود)،خرقان (در ایران و نزدیک شهر شاهرود است)، مرو، سرخس، قاین، هرات، بسطام، دامغان، مروالرود، نعشور سفر کرده است. عرفان ابوسعيد شهرت ابوسعید بیش از آنکه مدیون شاعر بودنش باشد، مدیون عارف بودن اوست و هر که از گذشتگان که او را ستوده از آن جهت بوده که او عارفی توانمند وواصلی سترگ بوده است. ابوسعید مسلمان زاده‌ای است که پدرش، ابوالخیر احمد ،در توجه به دین زبانزد بود. شغل پدر ابوسعید، عطاری و داروفروشی بود و درمیان مردم میهنه به بابوابوالخیر مشهور بود.

نخستین آشنایی‌های ابوسعید با تصوف از طریق پدرش بود. آنچنان که گفته‌اند: «در کودکی شبی به اصرار مادر و به همراهی پدر در مجلس صوفیان میهنه شرکت جست و با آداب صوفیانه در مجلس سماع آشنا شد و حتی ترانه‌ای را که قوّال در آن مجلس به تکرار می‌خواند، به حافظه سپرد» کسی که شرح احوال ابوسعید را در کتاب اسرار التوحید می‌خواند، تصویری که از ابوسعید در نظر او مجسم می‌شود، تصویری است که در بسیاری موارد با تصویر دیگر مشایخ صوفیه تفاوت دارد. تا جایی که در کتاب اسرارالتوحید سخن از گذشتۀ ابوسعید می‌رود و ریاضت‌های بسیار دشواری که تحمل کرده است، چهرۀ او چون چهرۀ دیگر مشایخ است و حتی در جهاد نفس بسیار استوارتر و پایدارتر از بسیاری از آنهاست. ابوسعيد اگر چه در جواني اهل رياضت وگريز از دنيا وبه تعبير عرفاني در حال سير از خلق به حق بوده است ولي درميانسالي و پيري به حال سير از حق به خلق باز مي گردد وبا مردم حشر ونشر قوي پيدا مي كند وقتی در خلال گفتارها و حکایت‌ها، سخنان ابوسعید نقل می‌شود و میزان فروتنی و گذشت و پاره‌ای کرامتهای او تصویر می‌شود، باز هم ابوسعید چهره‌ای عرفانی چون دیگر مشایخ صوفیه دارد.

جز آنکه بر توانایی او در علم فراست و خواندن ضمایر خلق تأکید شده است. مهم ترين تحول روحاني ابوسعيد را بايد ديدارش در ايام جواني با ابوالفضل حسن سرخسي در سرخس تلقّي كرد هجويري در باره اين ديدار گفته است : « ابوسعيد » روزي بر جويبار سرخس مي رفت . ابوالفضل حسن وي را پيش آمد و گفت : يا با سعيد راه تو نه اين است كي مي روي راه خويش رو . شيخ تعلق بدو كرد و .... » ابوالفضل حسن سرخسي ، در اين ديدار ، ابوسعيد را كه در آن زمان جوان بود توصيه مي كند تا بر ذكر خداوند مداومت كند و پس از مدت زماني او را به خلوت و كناره گيري دعوت مي كند از آن پس ابوسعيد به ميهنه باز مي گردد و به مدت هفت سال در خانة خود به عبادت مي پردازد و ذكر خداوند را به طور مداوم بر زبان ودل جاري مي سازد و به رياضت هاي سخت روي مي آورد و سپس براي بار دوّم به سرخس و به نزد پير خود يعني ابوالفضل حسن سرخسي مي رود و در ديدار دوّم ، ابوالفضل حسن سرخسي اقامتگاهي براي ابوسعيد در نزديكي خود معين مي كند تا مراقب مراحل سير و سلوك او باشد و پس ا زمدتي ابوالفضل حسن سرخسي ، ابوسعيد ابوالخير را به منظور خدمت به مادر به ميهنه يعني زادگاهش باز مي گرداند. در اين مرتبه ، ابوسعيد براي خود سازي بيشتر به تحمل رياضت هاي سخت روي مي آورد و به طور دائم ذكر مي گويد و روزه مي گيرد و سكوت اختيار مي كند. اين روش تا مدت ها ادامه داشت تا اينكه ابوالفضل حسن سرخسي ، پس از اتمام دورة رياضت و سير و سلوك ، او را به ارشاد خلق و راهنمايي و خدمت به مردم مأمور كرد. چون شيخ ابوسعيد ابوالخير ، شافعي مذهب بود به اهل بيت پيامبر (ص ) علاقة فراواني داشت و از سوي ديگر نسبت خرقة او بنا به گفته محمد بن منور به حضرت علي (ع ) مي رسد چنانكه محمد بن منور گفته است : « شيخ ما خرقه از دست شيخ بوعبدالرحمن السُّلمي دارد و او از دست ابوالقسم نصر آبادي دارد و او از دست شبلي و او از دست جنيد و او از دست سرّي سقطي و او از دست معروف كرخي و او از دست جعفر صادق (ع ) و او از دست پدر خويش محمد باقر (ع ) و او از دست پدر خويش اميرالمؤمنين زين العابدين (ع ) و او از دست پدر خويش اميرالمؤمنين حسين (ع ) و او از دست پدر خويش اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع ) رضي الله عنهم اجمعين و او از دست مصطفي صلوات الله وسلامه عليه.» از گفته هاي خود شيخ بر مي آيد كه بعضي رؤياهاي او در تحكيم اين ارادت و اعتقاد خالصانه بي تأثير نبوده است .

از جمله شيخ رؤيايي را كه در مرو ، شب آدينه پس از « هزار بار صلوات بر مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم » ديده است ، چنين نقل مي كند :« مصطفي (ص ) را به خواب ديدم و فاطمة زهرا رضي الله عنها در پيش او نشسته و مصطفي عليه السلام دست مبارك خويش بر فرق ميمون او نهاده . چون مــا مي خواستيم كـــــه پيش رسول (ص ) شويم ، مـــا را گفت : مَه فانّها سيدة نساء العالمين . ابوسعيد ابوالخير عرفان و تصوف را« قيام دل با حق تعالي بي واسطه» مي داند و معتقد است تصوف آن است كه «آنچ در سرداري بنهي و آنچ در كف داري بدهي و از آنچ بر تو آيد نجهي» و همه اينها را فقط زماني ميسر مي داند كه نسان خوديت خود را نفي كند. تصوف از نظر شيخ ابوسعيد ابوالخير گرفتن درشتي و باز پس دادن نرمي است از نظر ابوسعيد ابوالخير تصوف آن است كه آدمي به يك سو بنگرد و يك حقيقت را ببيند و به نقطه مركزي پرگار وجود توجه كند و يكسان زيست كند و در واقع خود را نفي كند و آنجا كه مي گويد: « كه چون به خويش مشغول شدي از او بازماندي» منظورش آن است كه انسان نبايد از خداي خود غافل شود و بزرگترين مظهر غفلت از خداوند ، توجه به خويشتن است و در واقع انسان نبايد خودش را بين خود و خدا حجاب قرار دهد. خدمت به خلق از ديدگاه ابوسعيد ابوسعيد ابوالخير با آنكه عارف سترگي است ولي عرفان را ابزار جدا شدن از خلق و فرو رفتن در خود نمي داند.

او معتقد است كه آدمي پس از آنكه به سمت خالق سير كرد بايد با دستي پر به سمت مخلوق باز گردد و به ارشاد و راهنمايي و خدمت به خلق بپردازد . همچنانكه خود در ايام جواني مدتي از خلق دوري جست وبه رياضت پرداخت وسپس در ايام دوباره به ميان خلق باز گشت او خود گفته است: «مرد آن بود كه در ميان خلق بنشيند و برخيزد و بخسبد و بخورد و در ميان خلق ستد و داد كند و با خلق بياميزد و يك لحظه به دل از خدا غافل نباشد» اعتقاد ابو سعيد به خدمت به خلق از آنجا ناشي مي شود كه وي خلق را بندگان معبود مي شمارد و هر بي حرمتي به بنده را بي حرمتي به خالق مي داند در واقع او انسانها را جدا از رنگ و نژاد و دين و طبقه اجتماعي‌اشان تنها و تنها در مقام انسان و مخلوق، عزيز خداوند مي بيند. از اين رو ،درباره جواني «سياه و خشك و ضعيف» و بسيار آشفته و ناآراسته مي گويد:«.....يك تار موي وي به نزديك حق سبحانه تعالي گرامي تر از دنيا و آخرت و هر چه در دنيا و آخرت است ....خداوند را بندگان اند ،يكي را به رنگ طاووس و يكي را به رنگ كلاغ» . ابو سعيد ابوالخير يكي از راههايي را كه مي تواند انسان را به كمال برساند و او را به حريم كبريايي نزديك سازد ،خدمت به خلق و آسان سازي امور خلق مي داند. ابوسعيد ابوالخير ،خلق را فقط آن گروه خاص نمي داند كه هر روزه به عبادت خدا مشغولند و پيرو اوامر و نواهي خالق هستند بلكه دايره خلق را آن چنان گسترده مي داند كه شامل تمام مخلوقات خداوند مي شود. در بسياري از روايات و متون ديني هم به ارزش ذاتي خدمت به خلق اشاره شده است و آن را مقيد به زمان و مكان و حتي اشخاص خاصي نكرده اند. از نظر اسلام خدمت به مردم عملي مطلوب به شمار آمده است. پيامبر اكرم حضرت محمد (ص) نيز فرموده است:« پس از ايمان به خداوند ، سر آمد تمام اعمال عاقلانه و بشردوستانه ، خدمت به مردم است چه درستكار باشند و چه گناهكار» بنا براين صرف خدمت به خلق مطلوب است. معروف است كه ابوالحسن خرقاني كسي كه ابوسعيد او را در سفرش به مكه در ميان راه هنگام گذر از نيشابور در شهر خرقان ، ديدار كرده است بر سر در خانقاهش نوشته بود: « هر كه در اين سراي درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد ،چه آن كس كه به درگاه باري تعالي به جان ارزد ، بر خوان(سفره) ابوالحسن به نان ارزد.» ابوسعيد ابوالخير، اهل گوشه نشيني و عزلت و مردم گريزي نيست ،تصوف ابوسعيد ،تصوف واقع گرا است. به همين دليل از صفات بارز او ، محبت و شفقت او نسبت به قاطبه آدميان است. وقتي از او پرسيدند كه« از خلق به حق چند راه است ؟ به يك روايت گفت: هزار راه بيش است و به روايتي ديگر گفت به عدد هر ذره اي از موجودات راهي است به حق اما هيچ راه نيست نزديكتر و سبكتر از آنكه راحت به دل مسلماني رساني و ما بدين راه رفتيم و اين اختيار كرده ايم و همه را بدين وصيت مي كنيم.» گستره محبت شيخ از آدميان هم فراتر رفته بود ،وحيوانات را نيز در بر مي گرفت وگاه براي سگان كوي هم خوراك مي فرستاد. نيز گربه اي دست آموز داشت كه مورد نوازش شيخ بود وپيوسته گرد شيخ برآمدي وپيوسته در پيش شيخ بودي و روزي بر لباس گرانبهايي كه پوشيده بود ادرار كرد وشيخ به مناسبت ،سخني زيبا وطنز آميز گفت» ابوسعيد ومختومقلي مختومقلي فراغي شاعر وعارف تواناي تركمن كه با بهره گيري از آموزه هاي اصيل ملت تركمن توانسته است جايگاه ويژه اي در ميان مردم جهان براي خود اختصاص دهد،ابوسعيد ابوالخير را مي ستايدودر يكي از اشعارش در بيان ملاقات خيالي اش با وي چنين مي گويد: اولارا برديم سلامي سوردولار ساغليق كلامي شيخ سعيد،ملا جامي اول يدي سلطان ايچينده آنچه كه مسلم است اين است كه مختومقلي ، ابوسعيد را به خوبي مي شناخته است واز مقام ادبي وعرفاني او آگاه بوده است وبراي او احترام فوق العاده اي قايل بوده است و از همين رو آرزو مي كند تا همسنگ او باشد ودر اشعارش بارها از ابوسعيد ابوالخير ياد كرده است واورا ستوده است: ابوسعد ، عمرخيام ، همداني فردوسي ، نظامي ، حافظ پرواني جلال الدين رومي،جامع المعاني آلارينگ يانيندا من هم سان بولسام مختومقلي فراغي شاعر و عارف شهير تركمن است كه بزرگان كشور و محيط خود را خوب مي شناخته است و نه تنها از ايشان به نيكي ياد مي كرد بلكه كوشيده است خود نيز همانند آنان به نشان دادن راه به مردم همت گمارد . اساسا عارف پس از آنكه از خلق به سوي خالق و حق سير كرد ، سير ديگري را در پيش دارد و آن سير از خالق و حق به سوي خلق است . اين هر دو سير را هم در ابوسعيد ابوالخير و هم در مختومقلي فراغي مي توان مشاهده كرد . از سويي ابوسعيد ابوالخير خود را فاني مي داند و اصلا خود را نمي بيند و خود را هيچكس بن هيچ كس مي نامد : « روزي شيخ ما قدس الله روحه العزيز – در نيشابور به تعزيتي مي شد . معرفان پيش شيخ باز آمدند و خواستند كه آواز دهند – چنانك رسم ايشان بود – و القاب برشمردند . چون شيخ را بديدند فرو ماندند و ندانستندكه چه گويند از مريدان شيخ پرسيدند كه شيخ را چه لقب گوييم ؟ شيخ آن فروماندگي در ايشان بديد . گفت « در رويد و آواز دهيد كه هيچ كس بن هيچ كس را راه دهيد » . معرفان در رفتند و به حكم اشارت شيخ آواز دادند : هيچ كس بن هيچ كس راه دهيد . همه بزرگان سربرآوردند . شيخ را ديدند كه مي آيد . همه را وقت خوش گذشت و گريستند . » ترك خود بيني پايه و اساس معرفت حق است چه آنكه نخستين گناه شيطان پس از خلقت بشر همانا تكبر و خودبيني بوده است سعدي نيز گفته است : تواضع سر رفعت افرازدت تكبر به خاك اندر اندازدت عارفان همواره انسانها را به ترك خودپرستي دعوت مي كنند و به قول ابوسعيد : ميان بنده و حق يك قدم است و آن ، آن است كه كه يك قدم از خود بيرون نهي تا به حق رسي اين آموزه در اشعار مختومقلي نيز به وضوح ديده مي شود . نفسينگ آيدار اورغيل بو بر حضوردور جانينگ آيدار هاهاي تانگري حاضر دور سن گورممه سنگ ، اول هاسنگا ناظر دور او تانغين ايمنگين قويغن بوايشي مختومقلي نيز همانند ابوسعيد ابوالخير وسوسه هاي نفس كه موجب خودبيني است را آزارنده مي داند و به حضور خداوند توجه دارد . دلبستگي به دنيا ، همان چيزي است كه مختومقلي آن را نكوهش مي كند و ابوالخير نيز پيش از او به همين نكوهش دنيا توجه داشته است .

مختومقلي مي گويد : دنيا يالانچي دور حرص ، هوسدور يالانچيغا بيل با غلاماق عبثدور حرامي دور ، حرامزاده ناكس دور بير عهدي پيمانده دور ماز يرانلار حافظ هم از دنيا گريزان است و مي گويد : برو از خانه گردون بدرو نان مطلب كاين سيه كاسه در آخر بكشد مهمان را پنج روزي كه در اين مرحله مهلت داري خوش بياساي زماني كه زمان اين همه نيست ابوسعيد ابوالخير نيز دنياطلبي را نهي مي كند و در عين حال هرگز به عزلت و گوشه نشيني پناه نمي برد . در واقع ابوسعيد ابوالخير و مختومقلي فراغي هر دو از شخصيت برونگرا برخوردارند حكايت زير نشانگر اين ادعا است : « شيخ گفت سري سقطي در بازار بغداد دوكاني داشت ، اگر چه در آن دوكان چيزي نمي فروخت و پيوسته در آن سرگرم نماز بود . وقتي كس از حبل اللكام در آن دوكان بزيارت وي آمده و به او گفت : « فلان پير از جبل اللكام تر اسلام گفته است . گفت : وي از اينجا رفته است و باز كوه شدن مردي نبود . مرد بايد كه در ميان بازار ، در ميان مردمان ، به خداي مشغول باشد و يك لحظه به دل از وي خالي نبود »

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا شما از مطالب سایت ما راضی هستید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 430
  • کل نظرات : 81
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1724
  • آی پی امروز : 80
  • آی پی دیروز : 74
  • بازدید امروز : 252
  • باردید دیروز : 334
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,747
  • بازدید ماه : 4,189
  • بازدید سال : 32,812
  • بازدید کلی : 369,293
  • تبلیغات دوستان